به سال 1332ش. در دبستان ممتاز در تبریز ثبت نام نموده، روز اول مهرماه وارد کلاس اول شدیم، از لطف پروردگار آموزگار متدیّتی به نام حاج ابوالقاسم دهخدا نصیب ما شد.
در هفته های اول، روزی در سر کلاس پرسید: چه کسی وضو بلد است؟
من دست بلند کردم، مرا به سوی خود فراخواند و برفراز میزی که در مقابلش بود گذاشت و دستور داد آبی آوردند و من وضو گرفتم، پرسید: آیا نماز هم بلد هستی؟ گفتم: آری. گفت: پس دو رکعت نماز بخوان.
دو رکعت نماز خواندم، خیلی تحسین کرد.
آدرس پدرم را پرسید، گفتم: کمی بالاتر از مدرسه، مغازه ی خیاطی دارد.
به مغازه پدرم آمد و گفت: من میخواهم هر روز بیایم در مغازه به فرزندتان عربی تدریس کنم، سپس ایشان را به قم بفرستم که سرباز امام زمان علیه السلام بشود.
پدرم استقبال کرد و قرار شد هر روز یک ساعت در مغازه ی پدرم به من عربی تدریس کند.
به موازات کلاس اول دبستان برای من نصاب، گلستان، کلیله و دمنه، صرف ساده، خلاصة الصرف و صرف میر تدریس کرد.
سپس آدرس پیرمرد مکتب داری را در مسجد مرحوم آیة الله توتونچی در اوّل بازار شیشه گرخانه داد، تصریف را نیز در آن جا خواندم.
سپس در مدرسه ی صادقیه عوامل را خواندم، بعداً انموزج و صمدیه را در مدرسه ی طالبیّه فراگرفتم.
فراگرفتن کتب یادشده چهار سال تمام به طول انجامید، احساس کردم که ادامه دادن دبستان برای من سودمند نیست و لذا در مهر ماه 1336ش. در حالی که به سیوطی و جامی مشغول بودم از مدرسه بیرون رفتم و فقط به علوم حوزوی پرداختم.
یکی از نصایح ارزشمند مرحوم دهخدا این بود که هر وقت به منبر رفتی، در پلّه ی اوّل منبر یک لحظه توقّف کن و خود را به امام زمان علیه السلام بسپار.
رحمت و غفران خداوند بر او باد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در غدیر خم به امر پروردگار در حضور صد و بیست هزار نفر، مولای متقیان را به خلافت و وصایت خود برگزید و سه روز در آن بیابان و در زیر آفتاب سوزان، همه ی حجاج را نگه داشت که تک تک به محضر مولای متقیان برسند، دست بیعت بدهند و کسی نگوید که من دور بودم و سخنان پیامبر را نشنیدم.
هفتاد روز بعد در سقیفه گرد آمدند و ابوبکر را به جای امیر مومنان انتخاب کردند!
هنگامی که ابوبکر در بستر مرگ افتاده بود به عثمان گفت بنویس که بعد از من باید عمر...
آنگاه از هوش رفت، چون به هوش آمد، پرسید چه نوشتی؟ عثمان گفت: نوشتم که «بعد از من باید عمر خلیفه شود».
ابوبکر او را دعای خیر کرد و گفت: «تو ترسیدی که من به هوش نیایم و مردم بلاتکلیف بمانند».
ولی آیا پیامبر اکرم نمی ترسید که مردم بلاتکلیف بمانند ولذا -براساس گفته ی آنان- سرپرستی برای مردمان تعین نکرد؟!
هنگامی که ابوبکر در وسط سخنانش از هوش رفت، چرا کسی از حاضران نگفت که او هذیان می گوید؟!
بدین سان به صحیفه ی خود عمل کردند و توپ خلافت را به یک دیگر پاس دادند.
یکی از موسسه های عام المنفعه که در ایجاد شهر بدون گدا سهم به سزا داشت، هیأت عیادت بیمار بود که در دهه 40 در تبریز شکل گرفت، تعدادی از افراد خیّر و نیکوکار گرد آمدند و این موسسه را به وجود آوردند.
گروهی از متدین نیز با آن ها همکاری کردند، به منازل افراد می رفتند، برای بیماران امکان مراجهخ به درمانگاه ها و بیمارستان ها را فراهم مرکردند.
با تعدادی از داروخانه ها قرار داد داشتند که برای نسخه های ارایه شده با آرم هیأت تا 40 درصد تخفیف بدهند.
برای بیمارانی که در اثر نیاز و سوء تغذیه مبتلا به بیماری شده بودند ماهیانه تعیین می کردند، برای آنان که شغل مناسب نداشتند ولی قدرت کار داشتند، شغل ایجاد می کردند.
یکی از شیرین ترین خاطرات من حضور در عیادت 800 بیمار بستری در بیمارستان های تبریز بود که با گروهی از اعضای هیأت عیادت بیمار در روز نیمه ی شعبان از آن ها عیادت نمودیم.
برای هر بیمار یک بسته شامل: حوله، مسواک، خمیردندان، میوه و یک سبد فرهنگی شامل جزوات ارسالی دارالتبلیغ اسلامی به تناسب وضع بیمار تقدیم می گشت. برای جوان ها نشریه ای پیرامون حقوق همسر، برای نوجوان ها نشریه ای پیرامون حقوق پدر و مادر، برای افراد کهن سال نشریه ای در مورد حقوق فرزندان و چندین نشریه اخلاقی و اعتقادی دیگر، به پیوست یک کارت تبریک به این مضمون که چون شما در میان ما نبودید که در مجالس جشن و سرور نیمه ی شعبان شرکت کنید، ما به دیدار شما آمدیم که این جشن را در حضور شما برگزار کنیم. ضمن تبریک این عید بزرگ از شما میخواهیم که از فضای آرام بیمارستان استفاده کرده به تهذیب نفس پرداخته، ان شاء الله با تن سالم و روح پاک به کانون خانواده برگردید. اگر شما امروز از دیدن ما خورسند هستید، بدانید که پس از مرخص شدن شما تخت شما خالی نمی ماند، انسان های دیگری در آن بستری شده، چشم به راه دیدار شما می باشند.
بر اساس نقل مورّخان روز جمعه 22 جمادی الثانی، روز در گذشت خلیفه ی اول می باشد.
نامش در جاهلیت عتیق یا عبد الکعبه بود، بعد از اسلام به عبد الله تغییر یافت.
پدرش ابوقحافه و مادرش ام الخیر نام داشت.
بعد از 50 نفر اظهار اسلام کرد. (1)
پیش از هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به همراه خلیفه ی دوم و سالم غلام حذیفه به یثرب رفت، ولی بعدها به یارغار مشهور شد.
بعد از غصب فدک، نام صدّیق را نیز مصادره نمود که از القاب مولای متقیان بود و پیامبر اکرم آن حضرت را صدّیق اکبر و فاروق امّت نام نهاده بود. و چون صدّیق به معنای معصوم است، هرگز نمی توان آن را به غیر معصوم اطلاق نمود.
امیر مومنان می فرمود:
من صدّیق اکبر هستم، بعد از من کسی آن را نمی گوید جز این که کذّاب باشد. (2)
در این زمینه و دیگر ابعاد مربوط به خلیفه ی اول در کتاب «تاریخ اسلام با روی کرد دشمن شناسی» صفحه 174 - 250 به تفصیل سخن گفته ایم.
----------------------------------
1- تاریخ طبری 2 / 231.
2- سخن ابن ماجه 1 / 44.
حضرت فاطمه دختر نمونه، همسر نمونه و مادر نمونه بود.
پیامبر اکرم در دو ماهگی پدر و در شش سالگی مادر را از دست داد.
حضرت فاطمه همه ی کمبود های عاطفی پدر را جبران می کرد، چون مادری مهربان او را زیر بال می گرفت، پیامبر نیز با او معامله ی مادر می کرد.
در برابرش تمام قد می ایستاد، دست او را می بوسید و بر جای خود می نشاند و در برابر اعتراض برخی از همسران کور دل می فرمود که پروردگارم به من چنین فرمان داده است.
مولای متقیان با وجود چنین همسری افتخار می کرد و می فرمود: «أنا زوج البتول».
چون در محراب عبادت می ایستاد، نور جمالش به آسمانیان نور افشانی می کرد.
فرزند رشیدش او را «اسوه» و «الگو» ی خود می داند و دولت کریمه اش «دولة الزهرا» نامیده می شود.
از خداوند منان می خواهیم که به همه ی بانوان جهان توفیق پیروی از این مادر را عنایت کند و در فرج فرزندش حضرت ولی عصر علیه السلام تعجیل بفرماید.
چهار سال پیش در اواخر ماه رجب به عتبات عالیات مشرّف شدم، روز چهارم شعبان یکی از دوستان که از فضلای حوزه ی علمیه ی قم می باشد، در حرم حضرت قمر بنی هاشم به من گفت: حاجت مهمی دارم که در حد محال است، آیا پیشنهادی داری؟
گفتم: امروز، روز تولد حضرت ابوالفضل علیه السلام است و شما در حرم آن حضرت هستید، همین جا به آن حضرت توسّل کن و نذر کن که اگر تا روز نیمه ی شعبان حاجتت روا شود، یک گوسفند به نیّت حضرت امّ البنین قربانی کنی.
اشکش به صورت روان شد و به سوی ضریح مقدّس رفت و متوسل شد.
یک هفته بعد در م مرا دید و گفت: فلانی حاجتم روا شد.
و سپس اضافه کرد: پسرم معتاد شده بود و خیلی پیش رفته بود و پزشکان اظهار نگرانی می کردند و می گفتند: اگر ترک نکند با خطرات جدی مواجه می شود.
چون از عتبات برگشتم، گفت: پدرجان! من احساس کردم که هر وقت من وارد مجلس می شوم شما احساس شرمندگی می کنید و رنگ چهره تان تغییر می کند. لذا تصمیم گرفتم که آن را رها کنم و هر خطری برایم پیش آید استقبال می کنم.
پرسیدم کی چنین تصمیمی گرفتی؟ گفت: روز ولادت حضرت ابوالفضل علیه السلام.
معلوم شد در لحظه ای که پدر در حرم آن حضرت مشغول تضرّع و توسّل بوده، فرزند به برکت عنایت حضرت ام البنین تصمیم به ترک اعتیاد گرفته و با هیچ خطری هم مواجه نشده است.
بیستم جمادی الثانی روز میلاد مادران امامان، دخت گرانمایه ی پیامبر اکرم، همسر و هم سنگ مولای متقیان است.
نُه اسم آسمانی برایش هست، مشهورترین کنیه اش «ام ابیها» است، از دیگر کنیه هایش:
امّ الائمة النجباء، ام الحسن، ام الحسین، ام المحسن و امّ المومنین می باشد. (1)
پیامبر اکرم چهل سال عبادت کرد و قرآن را دریافت نمود، چهل روز نیز عبادت حاص انجام داد، کوثر قرآن به او اعطاء شد.
در شب معراج خداوند منان در مقام رمز گشایی راز آفرینش فرمود:
یا رسول الله اگر تو نبودی چرخ و فلک را نمی آفریدم، اگر علی نبود ترا نمی آفریدم، اگر فاطمه نبود شما را نمی آفریدم.
فاطمه تداوم بخش رسالت و امامت است که 11 امام ار افق او طلوع کرده و خود اسوه و الگوی حضرت مهدی است.
پیامبر عظیم الشأن قربان صدقه اش می رفت و می فرمود: «فداها ابوها». (2)
چون در محراب عبادت می ایستاد، خداوند با وجودش به فرشته ها مباهات می کرد. (3)
در زیارت نامه ای که با سند معتبر از امام جواد علیه السلام رسیده، ولایت حضرت فاطمه نشان حلال زادگی بیان شده است. (4)
---------------------------
1- سید ابن طاووس، الاقبال: 3/ 164.
2- شیخ صدوق، الامالی، ص 195.
3- مجلسی، بحار الانوار: 43/ 172.
4- شیخ مفید، المزار، ص 155 و شیخ طوسی، تهذیب الاحکام: 6/ 10.
Notice: This page trasnlated by Google translate
الضباب وضوء القمر
عشیة عید میلاد حضرة فاطمة مسعود عبد الله وسعادة أمینة هو الذکرى السنویة للزواج.
کما حضرت خدیجة، عن النبی صلى الله علیه وسلم وآله المقترحة له، "خروف"، فی حضور والدة حضرة عبد المطلب أیضا طلب أمینة له أن یأخذ أمینة لحفل الزفاف الخاص بک.
عبد المطلب، ابن قال عبد الله بین الفتیات الحجاز فتاة جمیلة، أمینة جدارة وحکمة هناک.
بعد فوزه ذهب الوهاب عبد الله المنزل وتولت رسمیا أمینة على الزواج.
وقال وهاب هو هدیة لی لکم من دون المهر.
وقال عبد المطلب: لا، لا بد من تحدید أبدا المهر.
تجمع قبیلة العائلتین، تزوجت أمینة لمدة أربعة أیام ودعی جمیع أهل مکة إلى ارتفاع درجة حرارة الزفاف.
وکان عبد الله وأمینة حنیف، المؤمنین وأتباع إبراهیم وأبدا سلالة المعبود.
وکان عبد الله وأمینة اجمل و جمیلة عذراء الشباب بنی هاشمی فینوس.
النبوءة الذی یضیء الضوء على جبین عبد الله، تم نقله إلى أمینة أشرف الکون، ولد الکون من الزوجین المفضلة.
بعد شهرین من ولادة النبی، اغتیل سعادة عبد الله من قبل الیهود فی المدینة المنورة وفی السنوات الست التی قضاها مع مکائد الیهود فی العبوه للسید أ توفی فی ظروف غامضة.
Notice: This page translated by Google translate
La niebla y la luz de la luna
En la víspera del cumpleaños de Hazrat Fatima Masoud Abdullah y el Excmo Amina es el aniversario de matrimonio.
Como Hazrat Jadiya, el Profeta la paz sea con él y su descendencia propuesto, "cordero" en presencia de la madre de Hazrat Abdul Muttalib Amina también le pidió que tomara Amina a su boda.
Abdul Muttalib, el hijo le dijo Abdullah entre las niñas Hijâz hermosa niña, el mérito y la sabiduría Amina allí.
Después de ganar Wahab Abdullah fue a casa y tomó oficialmente Amina casarse.
Wahab dijo que es mi regalo para ti sin dote.
Abdul Muttalib dijo: no, nunca dote debe ser determinado.
Tribu se reunieron las dos familias, Amina estaba casado durante cuatro días a toda la gente de La Meca fueron invitados a la boda de calentamiento.
Abdullah y Amina Hanif, creyentes y seguidores de Abraham y nunca han tenido la cepa ídolo.
Abdullah y Amina Zybatbryn joven hermosa doncella Bani Hashemi era Venus.
La profecía de que arroja luz sobre la frente de Abdullah, fue trasladado al universo Amina Ashraf, el universo nació de la pareja de favoritos.
Dos meses después del nacimiento del profeta, su excelencia Abdullah fue asesinado por Judios en Medina y en sus seis años con las maquinaciones de los Judios en Abwa por el Sr. A. murió misteriosamente.